خیلی سوال کارشناسی و رواشناسی بود جا داره همینجا ازشون تشکر کنم. هر جوابی هم می دادی بر علیه تو استفاده می شد ولی من و حمید بعد از لحظه ای تفکر که البته از حمید بعید بود محکم و یکصدا قاطع و برنده گفتیم: ما رفته بودیم جشن تولد.
جناب سرهنگ خیلی از قاطع و یک صدا بودن ما خوشش اومد ولی به روی خودش نیورد نخواست ما لوس بشیم!
بعد پرسید بازم این جور جاها می رید؟!
من زود خیلی محکم و استوار گفتم عمرا ولی حمید بعد از لحظه ای تفکر خیلی اروم گفت نه نمیرم.
جناب سرهنگ سوالات زیادی از ما پرسید ولی خوب نمیشه شگردهای پلیسی رو لو داد نباید دزدها و قاتلا با این شگردها اشنا بشن!
از حمید خواست بیاد جلو گفتم حتما می خواد ترتیب حمید رو بده و به اصطلاح با چند تا سیلی نوازشش کنه.
تو دلم خدا رو شکر کردم اول حمید کتک می خوره بعد جناب سرهنگ وقتی می خواد من رو بزنه خسته تره!
ولی یه حسی گفت:
زرشششک نوبت تو بشه تازه جناب سرهنگ بدنش گرم شده و تورو بهتر نوازش می کنه!
حمید رفت پیشش و بعد جناب سرهنگ لبتابش رو روشن کرد و فیلم گذاشت.
احتمالا فیلمهای یگان ویژه ای و گروگانگیری و بکش بکشی قتل و خونریزی واسه حمید گذاشته بود.باقی مطالب درادامه مطلب